هرات و جریان هری رود

Vasily Bartold.jpg

واسیلی ولادیمیروویچ بارتولد معروف به «ویلهلم بارتلد»، (۱۸۶۹–۱۹۳۰) ترکشناس و آریایی شناس نامور روسی بود. از وی کتاب‌های متعددی در زمینه بررسی‌های آریایی وجود دارد اکثر مورخان اسلامی نسبت به نام بارتولد آشنا هستند. خانواده بارتلد که آلمانی– روسی بود در آغاز تولد، نام ویلیهم را بر وی گذاشت. بارتلد از همان اوایل که در پوهنتون سنت پترزبورگ به کار مشغول شد و از سال ۱۸۹۶ میلادی به بعد به تدریس و پژوهش‌های تاریخی و جغرافیای روزگار باستانی آسیای میانه پرداخت. بارتلد در نگارش مقالات و ویراستاری دانشنامه اسلام در ویراست اول آن نقش عمده‌ای بر عهده داشت.

پایان‌نامهٔ دکترای وی «ترکستان در طول تاریخ تا هجوم مغول» نام داشت و در سال ۱۹۲۸ میلادی در انتشارات اوقاف گیب به زبانانگلیسی انتشار یافت. بارتلد بعضی از مقالات خود را به زبان مادری‌اش یعنی آلمانی تألیف کرده‌است.

این خاورشناس شهیر روسي، تحقیقات گسترده در حوزه تاريخ به ويژه تاريخ اقوام ترك، آریایی و اسلام منتشر كرد. آثارش به دليل اهميت و ارزش به زبان‌هاي گوناگون از جمله فارسي دری ترجمه شده است. مقاله ( هرات و جریان هری رود ) از جمله آثار و مقالات بارتولد است که توسط مرحوم منشی عبدالکریم احراری  به دری برگردانده شده و در دوره دوم/ سال نهم/ شماره ششم/  برج سنبله 1335 ماهنامه هرات منتشر شده است.

هرات و جریان هری رود

نتیجه تصویری برای هریرود

مترجم: منشی عبدالکریم احراری

جغرافیا نویسان عرب، راه هایی که وادی مرغاب را با وادی رود مهم دیگر یعنی هریرود متصل میکنند و هرات هم در این دومی واقع بوده، به تفصیل شرح نمیدهند. از هرات، رو به شمال شرق تا مرو، شش روز و از هرات، رو به شمال غرب تا سرخس، پنج روز راه حساب میکردند. مملکت بین هرات  و مرو رود را، کنج رستاق و ولایت بین هرات و سرخس را، بادغیس می نامیدند.

بعد ها کلمه بادغیس به تمام قسمت شمال غربی افغانستان کنونی اطلاق میشد. ( حافظ ابرو در قرن پانزدهم تمام ولایت بین هریرود و مرغاب را بادغیس می نامد ) در کنج رستاق و همچنین در بادغیس، از چندین شهر نام میبرند که اهمیت بزرگی نداشتند. از سمت جنوب غربی، رودخانه کوچک یعنی رود کشک و رود کاشان به مرغاب میریزند. این دو رود خانه چندان به کثرت آب معروف نبوده و گاهی در تابستان به کلی خشک میشدند. در دوره جغرافیا نویسان عرب، آب این دو رود خانه برای شرب مصنوعی اراضی کفایت میداده و در کنج رستاق و همین طور در بادغیس، اراضی زراعتی فقط با آب باران و یا آب چاه مشروب میشدند. شرب اراضی زراعتی فقط با آب باران غالباً در نقاط کوهستانی معمول است که باران بیش از جلگه میبارد و این قسمت کشت و زرع را، بهاری گویند.

قسمت شمال غربی افغانستان، موضوع تحقیقات مبسوط اعضای کمیسیون سرحدی در سال 1885 – 1886 میلادی  واقع گردیده، راه عمده از هرات به مرو در قرون وسطی ظاهراً از وادی کشک عبور میکرده، نه از وادی کاشان. چنانکه خرابه های متعدد سواحل کشک و پل قدیم در آبادی چهل دختران که اغلب در تاریخ تیمور و تیموریان ذکر میشود، دال بر این مطلب است.

در دوازده مایلی شمال چهل دختران به سمت کشک، روس واقع شده است. در کشک نزدیکی آبادی کنونی قله مرو، شهر بغشور واقع بود که از آنجا علاوه بر راه هرات به مرو رود، راهی هم از مرغاب و قلعه احنف ( در این زمان قراول خانه ) به طرف غرب و بادغیس میرفت. خرابه های بغشور، محوطه بزرگی را اشغال کرده اند. در وسط این محوطه بر روی تپه مصنوعی و مرتفعی، آثار قلعه قدیم که از آجر ساخته اند، نمایان است. یک راه دیگری از قسمت علیای مرغاب و از بلاد غرجستان به هرات ذکر میکنند که از قریه کروخ که در این زمان هم بر قرار است، ( در شمال شرقی هرات ) میگذشته. جبالی که بین هریرود و رشته انهار مرغاب قاسم آب بودند، در قدیم به اسم پارو پامیس معروف بودند. این اسم را جغرافیا نویسان معاصر هم غالباً استعمال میکنند. برای تمام این رشته جبال کلمه بومی مخصوصی نیست. ولی هر سلسله کوه، نام خاصی دارد.

مثلاً رشته غربی که از شمال به وادی هرات محدود است، به کیتو و یا کوه بابا موسوم است. ارتفاع این سلسله کوه عمده تقریباً به ده هزار فوت میرسد و تدریجاً رو به شرق بالا میرود. گردنه های کوهستانی بسی سراشیب است.

از طرف شمال غرب، راه هرات کاملاً مفتوح است. در این زمان دامنه های شمالی جبال را اقوام کوچ نشین و نیمه کوچ نشین اشغال کرده اند. یعنی جمشیدی ها که چنانکه فوقاً دیده شد، از نژاد آرائی هستند و طائفه هزاره که از نژاد مغولهای هستند که در قرن سیزده به این سرزمین آمده و افغانی شده اند. قریه عمده جمشیدی ها، کشک و قریه عمده هزاره ها قلعه نو است که در ساحل کاشان واقع شده.

قله نو در قرن نوزدهم، مقر فرمانروائی مستقل هزاره بود. محوطه مزارعی که شرب مصنوعی و طبیعی ( دیمی ) دارند، به مراتب کمتر از زمان پیش است. وجود خرابه های زیاد میرساند که این سر زمین در زمان سابق بهتر از این دوره مسکون و معمور بوده. بادغیس بواسطه مراتع عالیه خود، همیشه کوچ نشینان را بسوی خود جلب میکرده و بدین جهت در اینجا ممکن نبود که تمدن ساکن ( تخته قاپو ) ترقی کند. در سال 1270 میلادی برای خاطر بادغیس، شعله جنگ بین مغولهای آسیای وسطی و ساکنان این سرزمین مشتعل گردید. برخی از سیاحان، مراتع واقعه در نزدکی قلعه نو را بهترین مراتع تمام آسُیا مینامند.

مسلمین، اسکندر کبیر را بانی هرات و مرو میدانستند. در این صورت روایات مورخین یونان راجع به بنای شهر اسکندریه در ولایت آریا، موید داستان فوق الذکر است. بطلیموس تحت این عنوان و همچنین ایزید و رخارا ، غیر از شهر ارتا کوانا ( پایتخت قدیم و بومی ) از این شهر هم نام میبرند. بدین جهت محل وقوع شهر آرتا کوانا بین علماء موضوع بحث بود. به عقیده « توماشک » شهر آرتاکوانا در موضع ارگ هرات واقع بوده که بعد ها  در زمان سلسله کرت ( قرن 13 – 14 ) به اسم اختیارالدین معروف گردید. بواسطه حاصلخیزی فوق العاده هریرود، شهر هرات در دوره سامانیان با اینکه از راه های بزرگ تجارتی در کنار واقع شده بود، معهذا یکی از مهمترین بلاد خراسان بود.

ما دیدیم که راه ایران به ترکستان، از نیشابور به سرخس و از سرخس به مرو میرفت و از مرو راهی بسوی بلخ جدا میشد که مال التجاره هند را بدانجا میآوردند. هرات به یک اندازه با سیستان و ولایات جنوب غربی ایران تا فارس تجارت میکرد. طول و عرض شهر یک فرسخ بود. هرات مانند سایر شهر های بزرگ، دارای شهرستان ( اصل شهر ) و ریض ( محلات خارج ) و قهندوز ( ارگ ) بود و شهر چهار دورازه رو به چهار سمت عالم داشت.

از این ها دروازه شرقی و یعنی دروازه کشک تاکنون به این اسم نامیده میشود. راه بلخ از دروازه شمالی و راه نیشابور از دروازه غربی و راه سیستان، از دروازه جنوبی بود.

از این چهار دروازه فقط دروازه شمالی، آهنین بود و باقی را از چوب ساخته بودند.

قصر امیر در سمت غربی به فاصله یک فرسخ در خارج شهر و در محل خراسان آباد واقع بود. تقریباً تمام شهر به دیوار بیرونی محاط بود که در فاصله سی گام از دیوار درونی ساخته بودند. تمام این دیوار ها را بواسطه طغیان اهالی، خراب کردند. همین مطلب را راجع به سایر شهر های بزرگ مثل سمرقند ذکر میکنند. اصطخری ( 264 – 265 ) و ابن نوفل ( 317 – 317 ) محل ابنیه بزرگ هرات را مثل سائر شهر های بزرگ، بدین سان معین میکنند که قصر امیر ( در فوق گفته شد ) و مسجد جامع ( در مرکز شهر ) و محابس ( در سمت غربی مسجد جامع ) و بازار ها ( در غرب دروازه ها و اطراف مسجد جامع) واقع بودند. در هیچ یک از شهر خراسان مثل هرات عده مردمی که وقت خود را در مسجد بسر میبردند، زیاد نبود.

ابنیه هرات مثل همه جا از گل بود. سنگی که برای سنگ فرش لازم بود، از کوه های واقعه در نیم فرسخی شهر میآوردند. کوه ها در آن زمان هم عاری از جنگل بود و برای سوخت، بوته های دشتی را که از هریرود رو به جنوب امتداد داشت، بکار میبردند.

معبد آتش پرستان در قله کوه و کلیسای ترسایان بین کوه و شهر واقع بودند. پارچه های هرات معروف و مخصوصاً بعد ها در دوره مغول یکنوع پارچه زربافتی را که راه راه و دارای تصاویر بود، بس گرانبها میداشتند.

از هرات مقدار کثیری کشمش و پسته و عسل و سائر تنقلات به خارج حمل میکردند. در این زمان نیز اشجار میوه در دامنه های جنوب جبالی که از شمال به وادی هریرود محدود است، در کثرت و فور میباشد.

تاریخ هرات در دوره قبل از مغول چندان جالب توجه نیست. شهر معمولاً در مقدرات سائر قسمت خراسان شریک بود و در هیچ زمان مقر شهریار آن مستقل و مقتدری نبود. هرات بواسطه موقعیت جغرافیائی خود قبل از سایر بلاد خراسان، به تصرف ملوک ولایت کوهستانی غور در آمد. هریرود و رود خانه هابی که به سمت جنوب غرب و سیستان جاری میشوند، از این ولایت بیرون می آیند.

در سمت شرقی هرات چند قریه نام میبرند که مار آباد ( در نقشه های جدید مروه ) و اوقه ( در نقشه های امروزی اوبه ) از آن جمله است. در فاصله دو روز راه از اوقه، قریه چشت واقع بود و از آنجا داخل ولایت غور میشدند که قلمرو سلسله ابو داود و کوزکان و غرچستان در ولایت هرات تا فراوه و یا فراه محدود بود.

جغرافیا نویسان قرن دهم، غور را یگانه ولایتی می نامیدند که از هر طرف به ممالک اسلامی محاط و به این حال سکنه آنجا کفر بودند. همین واقعه که این کوهستان مدت مدیدی در مقابل فاتحین اسلامی مقاومت نمودند، میرساند که به مملکت غور دست رسی نبود. بناً به گفته « فریه وایت» ( ج 2 ص 15 ) تمام این مملکت کوهستانی را میتوان در منزله قلعه عظیمی دانست که در مرکز و مرتفع ترین نقاط سر زمین بلند و بزرگ آسیا ساخته اند.

به قول اصطخری ( 275 ) در زمان سامانیان از اهالی غور، فقط کسان اندکی پیرو اسلام سکونت داشتند. چغرافیا نویس ایرانی که در قرن دهم میزسته، مینویسد که پادشاه غور که لقب غورشاه داشت، مطیع سلاطین آل قریفون جوزجان گردید و پس از آن، قسمت زیاد کوهستانیان، دین اسلام قبول کردند. اول کسی که وارد خاک مملکت غور گردید، سلطان مسعود بود. در دوره سلطنت پدر خود سلطان محمود در سنه ( 1020 مبلادی ) که در آن زمان مسعود امارت هرات را داشت. بدین امر فائق آمد. بیهقی مورخ تفصیل این سفر را شرح داده است. سفر سلطان مسعود به تسخیر چند دیه و قلعه غور و انقیاد یکی از سلاطین غور که اتباعش جنگی ترین غوریان محسوب میشدند، مسخر گردید. مقر این پادشاه سابقاً پایتخت غور بود. مالک این قسمت تمام مملکت را در قید اطاعت خود داشت. قلاع غوریان غالباً به طور عمده برای حفظ نسوان و اطفال و اموال در ایام محاربات بنا شده بود. زبان غوریان به اندازه ای با زبان ساکنین جلگه تفاوت داشت که امیر مسعود به توسط مترجم با آنها صحبت میکرد.

در قرن یازدهم غوریها قبول اسلام نموده، رسماً مطیع دولت غزنوی شدند. لیکن در قید سلطنت سلسله سوری که یک سلسله بومی بود، باقی بودند و یکی از ملوک این سلسله که در قریه آهنگران غور سلطنت داشت، در زمان سلطان محمود اسیر شده و انتحار کرد. ( قریه آهنگران شاید همان دهی باشد که حالیه به این اسم در سمت علیای هریرود واقع است. ) در قرن دوازدهم، سلاطین مقتدری از این سلسله بیرون آمدند که ابتدا غزنین و بعد هرات و قسمتی از خراسان و تمام افغانستان کنونی و قسمتی از هند را مسخر کردند. در آن زمان پایتخت غور، قلعه فیروز کوه بود که در قسمت علیای هریرود و ظاهراً در نزدکی آهنگران واقع شده. ( جوزجانی 1047 ) جایی که این شهر در اواخر قرن دوازدهم و اوائل قرن سیزدهم یکی از پایتخت های دولت متقدر و مزین ابنیه و عمارات عالیه بود، دقیقاً معین نشده. زیرا هنوز راجع به قسمت علیای هریرود چندان تحقیقاتی نکرده اند.

در سال 1845 که « فریه وایت» ( ج 1 ص 444 – 445 ) وارد این سر زمین شده بود، یک شاهزاده بومی به وی گفته بود که شهر قدیم شهرک، در نزدیکی دولتیار، پایتخت سابق غور واقع است و همچنین شهر قره باغ را که محاط به خرابه هایی است، در آنجا سکه هائی پیدا میکنند که بنا به قول صاحب منصب انگلیسی که آنها را رؤیت کرده بود، متعلق به اسکندر کبیر میباشد، پایتخت غور نامیده بود. سلسله ای که به غوریان معروف است، قبل از حمله مغول منقرض گشت. قسمت غربی ممالک سلسله غور را سلطان محمد خوارزم شاه مسخر ساخت. قلاع کوهستانی غور و غرجستان در مقابل لشکر مغول، مقاومت سختی به منصۀ ظهور رسانیدند.

هرات مثل سایر بلاد خراسان در سال 1221 میلادی بدست تولی پسر چنگیز خان گشاده گردید و چون اهالی شهر قبل از یورش مغول تسلیم شدند، تولی شهر را عفو کرده، به اعدام دوازده هزار نفر ساخلو شهر، اکتفا ورزید. ولی در همین سال پیشرفت های موقتی جلال الدین خوارزم شاه، موجب شورش اهالی شهر بر علیه مغول و باعث محاصره جدید شهر از طرف مغولها گردید. پس از شش ماه محاصره در سال 1222 شهر مسخر و دستخوش تخریب کامل گردید. عساکر مغول در زمان چنگیز خان در خراسان متوقف نشدند و در زمان سلطنت اوغدی، مغول ها مجبور شدند که ثانیاً این ولایت را متصرف شوند. بدین جهت ولایت خراسان مورد خرابی و ویرانی جدید واقع شده و از اینرو دیرتر از ماوراء النهر از صدمه وارده مرمت یافت.

هرات قبل از سایر بلاد خراسان ترمیم یافت. بنابر بعضی اخبار پارچه های استادان هرات به درجه مورد پسند خاطر اوغذی خان واقع گردید که وی به صنعتگران هرات اجازه داد، به وطن خویش عودت کرده و در آنجا به تأسیس کارخانه های خود همت گمارند. در زمان سلطنت منکو ( 1251 – 1259 ) شمس الدین محمد کرت که اصلاً غور و قلعه خیسار را متصرف بود، شهر هرات را بدست آورد. اسم خیسار در تالیفات جغرافیا نویسان قرن دهم در بین راه هرات به غور به فاصله دو روز راه از هرات ذکر میشود. ( اصطخری 285 ) شمس الدین مؤسس سلسله کورت گردید و بنا بر این در هرات دوباره سلسله غوری الاصل استوار شد.

رونق هرات مثل مهمترین شهر خراسان از این تاریخ شروع میشود. بواسطه خرابی مرو و بلخ راه تجارتی که از آسیای غربی رو به ترکستان چین از شمال شرق و هندوستان در جنوب شرق میرفت، متوجه هرات شد. هرات تا زمان اخیر یعنی تا موقع احداث راه آهن ماوراء خزر، این اهمیت تجارتی خود را دارا بود. شهر هرات بواسطه موقعیت خوب تجارتی همیشه به سرعت و در اندک زمانی از صدمات وارده از تاخت و تاز های طوایف کوچ نشین و سایر دشمنان خارجی، قد علم میکرد. بناً به گفته « فریه وایت» ( ح1 ص 215 – 216 ) هرات نقطه اتصال تمام راه هابی بود که به ممالک عمده آسیا میرفتند.

سلسله کرت در تمام مدت استیلای مغول در ایران، در هرات سلطنت میکرد. در قرن سیزدهم و چهاردهم، فخرالدین کرت ( 1285 – 1307 ) ارگ کنونی هرات را که در سمت شمالی شهر واقع و در آن زمان به اختیار الدین معروف بود، بناء نهاد و نیز در دوره سلاطین کرت، قلعه دست نیافتنی امان کوه و یا اشکلجه در چهار فرسخی جنوب غربی شهر بنا شد. مقتدر ترین سلاطین آل کرت معزالدین حسین ( 1331 – 1370 ) بود که سقوط مغول های ایران در زمان وی واقع گردید. معزالدین حسین تمام ولایات را تا مرغاب در قید اطاعت خود در آورده و از آنجا ولایات شرقی را مورد تاخت و تاز قرار میداد. چنانکه در سال 1368 شبرغان را تاراج و غارت کرد. معزالدین تا سال 1356 میلادی اسماً مطیع آخرین پادشاه سلسله طغا تیمور مغولهای ایران بود و پس از فوت سلطان مغول، پادشاه مستقلی شده و تا زمان مرگ در استقلال باقی بود. هرچند که در سال 1354 بدست امیر قزغن پادشاه مملکت جغتای مغلوب گردید، در زمان غیاث الدین پیر علی فرزند معز الدین هرات در سال 1381 به تصرف تیمور در آمد.

عبدالرزاق سمرقندی مورخ که مآخذ اخبارش حافظ ابرو مورخ خراسانی است، شرح مبسوطی راجع به هویت آخرین پادشاه هرات مینویسد و می گوید که غیاث الدین پادشاهی بود، حلیم. رعایا را آزار نمیکرد و در مدافعه شهر شخصاً مردانگی به منصه ظهور رسانیده، ولی غلبه لذابذ نفسانی در وجودش بدرجه ای بود که قبل از وقت خود را مهیای مواجهه با محاصره نکرده بود و در صدد جمع آوری قشونی برنیامد که بتواند حمله دشمن را دفع کند و اطمینان داشت که هر کس برای خاطر زن و فرزند جنگ خواهد کرد. لکین تیمور در همان آغاز محاصره وعده داد که جان و مال هر کس که در خانه خود نشسته و در مقاومت مسلحانه شرکت ننماید، از تعرض مصئون خواهد بود. با این وضع کسی به اوامر غیاث الدین توجهی نمیکرد و چون به وی توصیه کردند که چند نفر را برای عبرت دیگران به مجازات رساند، پادشاه تسلیم شهر را به تیمور صلاح دانست. تیمور دیوار های داخلی و خارجی شهر را خراب کرده و غرامت بزرگی به اهالی تحمیل کرد. در سنه 1383 بعد از شورش اهالی شهر که قرین موفقیت نگردید، تیمور غرامت بزرگتر از اولی از هالی شهر دریافت نمود. غیاث الدین را ابتدا در حکومت هرات باقی گذاشتند. ولی در سنه 1382 به سمرقند برده و سال بعد به قتل رسانیدند.

هرات به سرعت از خرابی های وارده قد علم کرده و در زمان تیمور و تیموریان پایتخت خراسان بود. چند سالی میرانشاه پسر تیمور در این ملک حکمروائی کرده و از سال 1397 شاهرخ پسر دیگر تیمور در مسند سلطنت هرات قرار گرفت. شاهرخ بعد از فوت تیمور هم که به تخت سلطنت تمام مملکت نشست، در هرات سکونت داشت. در سال 1415 شاهرخ استحکامات هرات را که تیمور خراب کرده بود، ترمیم و مستقر ساخت. از سایر سلاطین مقتدر تیموریان، سلطان ابو سعید در سال 1458 – 1469 و سلطان حسین از 1469 الی 1506 در هرات سکونت اختیار کرده بودند. دوره تیموریان درخشان ترین ادوار تاریخ هرات است. نام شاهرخ و سلطان حسین بایقرا تا به امروز در خاطر سکنه هرات زنده و در زبانها است. بنا به قول « فریه وایت» ( ج 1 ص 338 ) این دو نام معروف همه کس و حتی در کلبه های محقر مشهور است و مردم این دو نام را بر زبان جاری نمی سازند، مگر با ستایش و احترام.

بعضی از ابنیه که تا به امروز محفوظ مانده، منسوب به دوره تیموریان است. در خود شهر فقط یک عمارت برجسته جلوه گر میباشد و آن مسجد جامع است که در سال 1201 سلطان غیاث الدین غوری بنا کرده و بعد در دوره سلاطین کرت تعمیر و ترمیم شده است.

( اسفزاری ) مسجد جامع در سمت شمال شرقی شهر واقع شده است. ابنیه و عمارات واقعه در حوالی شهر به زیبائی و قشنگی معروف بودند. بهترین این عمارات در شمال غربی شهر واقع و معروف به «مصلی» ( یعنی محل نماز ) بود. کلیتاً در حوالی شهر های بزرگ، محلی را که مسلمین برای برگزار کردن مراسم دو عید بزرگ یعنی عید فطر و عید القربان در دهم ذیحجه جمع میشدند، مصلی میگفتند. مصلی هرات مرکب از سه بناء بود. مدرسه که در زمان آتی فقط دو محراب و چهار مناره از آن باقی مانده بود. عمارت گنبد وار که مقابر بعضی از تیموریان در آنجا بود. مسجد بزرگ بنا به قول اسفزاری مسجد و مدرسه را ملکه گوهرشاد بیگم که قبرش در مصلی است، در زمان سلطنت شاهرخ بنا کرده. ضمناً مورخ مذکور تاریخ وفات ملکه را هم ذکر کرده است که به سال 861 هجری یا 1457 میلادی بود. مسجد فوق الذکر، دومین مسجد جامع هرات محسوب میشد. « فربه وایت» از بزرگی و ظرافت گنبد و محراب ها و تنوع تزئینات، اظهار شگفت می کند.

در این زمان ابنیه مذکور دیگر وجود ندارد. زیرا امیر عبدالرحمن خان بنا به بعضی ملحوظات، حکم به تخریب آن عمارت را داد. علاوه بر آن از نقاط جالب توجه اطراف، تپه مصنوعی تل بنگیان، تپه تریاک کش ها است که در شمال شهر واقع شده است.

وایت شنیده بود که آلوده گان به این عمل، در این تپه مجالس لهو و لعب ترتیب میدادند. فربه روایتی شنیده بود که به نظر خود وی هم بعد رسیده، بدین معنی که گویا این تپه را نادرشاه برای توپ بستن ارگ هرات ساخته بود. احتمال کلی وارد که این تپه همان ارگ هرات زمان قبل از مغول می باشد. اسفزاری در سمت شرقی تل بنگیان به فاصله دو میل انگلیسی از شمال شرقی شهر، محل گازرگاه است. اصل کلمه گارزرگاه یعنی محل جنگ است که تحریف شده. بنا به قول اسفزاری در سال 206 هجری در این نقطه جنگی روی داد که یکی از مقبره های سلاطین سابق هرات بوده و مقبره پیر هرات حضرت خواجه عبدالله انصاری که یکی از مشایخ قرن یازدهم بود و مقبره وی را سلاطین تمیوری در قرن پانزدهم بنا کرده اند، در آنجا واقع شده است.

در پای قبر، سنگ مرمر عالی به یادگار گذشته اند. اشخاص دیگری نیز در این مکان مدفون شده اند. قبر دوست محمد خان امیر معروف افغانستان که در سال 1863 وفات یافت، در همین مکان واقع است. برای ابنیه و سنگهای روی قبر مرمر سفید و سیاه، کار می بردند و مرمر سفید را در نزدیکی قریه اوبه و مرمر سیاه را در نزدیکی قریه شاه مقصود  از کوه های شمال قندهار استخراج می کردند.

به عقیده « فریه وایت»  زمانی بوده که تمام این عمارات و ابنیه در درون شهر داخل بودند و شهر کنونی در دوره مشعشع تاریخ هرات فقط ارگ بود. لاکن هیچ گونه منابعی برای همچو حدس وجود ندارد. اما راجع به اینکه آیا هرات در دوره تیموریان چگونه بوده؟ ما مطالعات مفصلی در تالیفات مورخین آن دوره مخصوصاً اسفزاری چنین اسناد می یابیم که نقشه شهر در آن زمان مثل امروز بوده. شهر محاط با رودی بوده که پنج دروازه داشته و دو دروازه در سمت شمال واقع بودند. اسامی دروازه ها همان نام های کنونی بوده، مگر دروازه جنوبی که نام دروازه فیروز آباد را که در قرن دهم معروف بوده، از دست نداده بود و در این زمان به دروازه قندهار معروف است.

اسفزاری شاگردان خود را مامور ساخته بود که طول حصار شهر را مساحت کنند و معلوم شده بود که طول محیط دیوار شهر 7300 گام است. از دروازه شمالی تا جنوبی 900 گام و از شرقی تا غربی نیز همین اندازه بوده. قول اسفزاری کاملاً مطابق حدود شهر کنونی میباشد که محیط آن بنا به گفته ( جون لوجین ) که مدت مدیدی در هرات بسر برده، معادل یک فرسخ است. به قول « فریه وایت»: 233 بعد از تیموریان، هرات در جزو مملکت سنویه داخل گردید. ولی چند مرتبه به تصرف ازبک ها درآمد. در اواخر قرن شانزدهم، شاه عباس معروف، حکومت ایرانیان را در هرات مستقر و سعی داشت، اهمیت شهر را از نو ترقی دهد. در قرن هجدهم و نوزدهم این شهر، مایه کشمکش امرای افغان و شاهان ایران بود. عمده نفوس شهر اگر به ارقامی که سیاحان نقل میکنند، اعتماد باشد، دچار تغییرات بزرگی میشد. « فریه وایت» میگوید که در سال 1838 عمده نفوس شهر قبل از محاصره ایرانیان 70000 نفر بود و بعد از محاصره فقط 6000 یا 7000 هزار باقی ماندند.

یارمحمد خان حکمران جدید هرات ( 1842 ) ( 1853 ) که شخصیت وی هم تاثرات بزرگی در « فریه وایت» و سیاحان انگلیسی بخشیده بود، سعی میکرد که اهالی را دوباره متوجه هرات کند و بواسطه اعلان عفو عمومی، کسانی را که در دوره جنگ های سابق به ایرانیان یا انگلیس ها پیوسته بودند، بر آن داشت که به هرات عودت کنند.

در سال 1845 که فریه به هرات آمد، عمده شهر 20000 الی 22000 نفر بوده، حدس زد و گفت که در سال 1878 در هرات که عمده نفوس شهر به 50000 نفر میرسید. ( کوستنکوح  ) وحشت و هراسی که بر اثر حرکت روس ها در سال 1885 تولید شد، دوباره موجب تخلیه شهر از سکنه گردید. « فریه وایت» تخمین میزند که در شهر ذکوراً و اناثا پیش از 10000- نفر نبود. در سال 1893 « فریه وایت» که بار دیگر به هرات آمد و در این سفر ثانوی به قول وی، قریب به سه هزار خانوار در هرات سکونت داشته، شهر محاط به خاک ریز مرتفعی است که باروئی بروی آن ساخته اند. در خیابان شهر یکی از شرق به غرب و دیگری از شمال به جنوب با هم تقاطع میکند و سر تاسر مستقف و با تیر های چوبی پوشانده اند. در محل تقاطع خیابانها، گنبد چهار سو واقع شده، به سقف چهار سو و خیابانها ( بازار های ) مجاور را آجر ساخته اند. عمارت حکمران ( چهار باغ ) که در جنب مسجد جامع واقع شده، به هیچ وجه جالب توجه نیست. کلیتاً تمام ابنیه شهر را از گل ساخته اند. بنا های سنگی ابداً وجود ندارد و عمارت آجری کمیاب است.

در پائین هرات در وادی هریرود چند قریه واقع است که در هر یک از آنها بنا به قول سیاحان زمان اخیر، در ردیف خانه های مسکونی خانه های گلی زیادی دیده میشود و بدین جهت قراء مزبور به نظر اول به مراتب پر جمعیت جلوه گر میشوند. علت انحطاط تمدن در این سر زمین مانند تمام صفحه بادغیس، تاخت و تاز های تراکمه بود.

در قرون وسطی در وادی هریرود در راهی که از هرات به نیشاپور میرفت، به فاصله یک منزل از هرات، شهر بوشنک ( بوشنج ) واقع بود که وطن سلسله طاهریان است. چندین قریه در جزو بوشنک میتوانستند از آب هریرود استفاده کنند و پائین تر از آب هریرود مثل این زمان، به قدری کم میشد که به شرب اراضی هم نمیرسید. در سال 1885 که اعضای کمیسیون سرحدی چهل فرسخ پائین تر از شهر از رود هریرود میگذشتند، در این نقطه رودخانه به چندین شعبه منقسم میشد و هیچیک از شعبات در آن فصل سال ( خزان ) بیش از دو فوت عمق نداشت. وادی هریرود متدرجا تنگتر میشد و در نزدیکی پل ( تیر پل ) واقعه در 57 ورستی هرات عرض آن به یک میل انگلیس هم نمیرسید. پل تیر پل یک بنای ظریف و محکمی بوده و به اصلاحات مختصری احتیاج داشته. از تیر پل که میگذرد، نرسیده به قریه کوهسان که به فاصله یک میل انگلیس در ساحل هیمن رودخانه واقع است. وادی هریرود مجدداً وسعت مییابد. کوهسان در سال 1885 آخرین قطعه مسکون بود که در طول سرحد غربی افغانستان واقع شده بود. قلعه کوهسان به حال خراب افتاده بود. « فریه وایت» در سال 1845 فقط 400 خانه مسکونه در کوهسان دیده بود. در صورتی که محوطه خراب های شهر قدیم، فضای بیشتری را اشغال کرده.

سرحد بین افغانستان و ایران در رود هریرود و تا قریه ذوالفقار است و دهنه ذوالفقار همان نقطه ای است که در سال 1885 نزدیک بود، موجب قطع مذاکرات بین روسیه و انگلیس و آغاز عملیات خصمانه بشود. اهمیت دهنه ذوالفقار در آنست که از اینجا معبری به سلسله ارتفاعات کوهسانی ساحل یمین رودخانه باز میشود و از آن به بعد دنباله صخره ها در امتداد تقریباً چهل فرسخ رو به شمال تا پل خاتون کشیده میشود.

پل خاتون بنائی است، مانند تیر پل و شباهت این دو به قدری زیاد است که انگلیس ها هر دو پل را کار یک استاد میدانستند. در این نقطه هریرود تا شهر سرخس حد بین روسیه و ایران است. سرخس قدیم واقعه در سمت یمین هریرود در تصرف روس، سرخس نو در حدود ایران است.

نتیجه تصویری برای هریرود

در قرن دهم در زمان اصطخری، آب هریرود در مواقع کم آبی به سرخس نمیرسید. در این زمان بنا به قول لسار که در سال 1882 در سرخس بوده، مسیر رود خانه معمولاً خشک است. با این وضع سکنه این سامان در قرن دهم می تواستند، زراعت خود را فقط با آب باران و یا آب چاه مشروب سازند. کلیتاً اراضی مزروعه وفور نداشت و اطراف شهر بیشتر مرتع بود. ثروت عمده اهالی عبارت از شتر بوده. شهر سرخس بواسطه موقعیت تجارتی خود که در سر شاهراه نیشابور به مرو واقع شده بود، اهمیت تجارتی بزرگی داشت و از حیث بزرگی برابر نصف مرو بود. در این زمان بعد از احداث راه آهن ماوراء خزر، اهمیت سرخس فقط از نقطه نظر ( استراتیژی ) است. سرخس روس عبارت از صد خانه و سرخس ایران دارای یک قله که در سال ( 1850 ) ساخته شده و عده قلیلی ساخلو است . هریرود و یا به طوری که در سمت سفلی مسیر خود معروف است، رود تجن در پایین سرخس در ریگزار فرو میرود .

راه آهن آسیا وسطی در نزدیکی ایستگاه تجن واقع در ( 118 ) ورستی مرو مسیر رود خانه را قطع می کند . اما اینکه آیا رودخانه در یک زمانی به کثرت آب معروف بوده، سوالی است که جواب مشکل است. سیاحان کمتر بدین سرزمین قدم گذارده اند و بدین جهت راجع به رود خانه، تصورات بس موهومی داشته اند. بطوری که در سال 1845 میلادی فریه  ممکن دیده بود، یک افسانه بومی را باور کند، دایر بر اینکه هشتاد سال قبل از مسافرت وی یعنی در قرن 18 هریرود متصل به مرغاب بود.

بر گرفته از دوره دوم/ سال نهم/ شماره ششم/  برج سنبله 1335 ماهنامه هرات

درباره admin

مطلب پیشنهادی

تاجران ملی افغانستان

نگاهی به سرگذشت محمد امین خان به قلم مبین مقدمه وقتی به تاریخ تجارت افغانستان …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *