گنج عظيم در دل ويـرانه
غلام حضرت شبگردآريانا
از چشمۀ نفت و گاز بزرگ «تيرپُل» آگاه شويد
سال 1335 خورشيدي بود که پدرم در ولسوالي کهسان، املاک زراعتي خريده بود. چرا منطقۀ ولسوالي کهسان؟ پدرم در شهر هرات قنادي داشت و مردماني که از آن ولسوالي به شهر مي آمدند، به خصوص دکانداران منطقۀ کهسان، تا آنچه را که موردنياز شان بود، خريداري نمايند و مشتري دکان پدرم بودند چند شبي را که در شهر بودند در اتاق يا مهمانخانۀ ما سپري مي کردند. آنان در پاي صحبت هاي شان، ارزان بودن زمين هاي ولسوالي کهسان را ياد آوري می کردند و پدرم را شوق آن ولسوالي به سر افتاد و به آن ديار، رفت. بعد از مدتي، زمين خريد و به همين ترتيب و طريق به مرور سال ها، مشتري هاي دکان ما زياد شد و پدرم املاک بيشتري در آنجا خريد و خانه هم درست کرد.
چشم ديد من: حدود 8-9 سال داشتم که همراه پدرم به ولسوالي رفتم. صبح ساعت 8 يا 9 بود که موتر به سمت کهسان حرکت کرد. راه بسي دور و دراز، سرک خامه و خسته کن و راننده هم از مهارت لازم رانندهگي برخوردار نبود. چون اموال مردم زياد بود و روي هم انبار شده و مردم به روي بارهاي شان نشسته بودند، موتر با احتياط و گاهي آهسته حرکت مي کرد.
من و پدرم روي چوکي موتر بوديم. ساعت يک بعد از چاشت به نيمۀ راه رسيده بوديم. بعد از صرف غذا و اداي نماز به ساعت دو، موتر به حرکت خود ادامه داد و در تاريکي ساعت هشت شام، به ولسوالي کهسان رسيديم. دهقان يا «بزرگر» ما با چراغ الکين، رکابي يا فانوس در انتظار ما بود.
وقتي به خانۀ گلي و محقر دهقان رفتيم، در نخست و بيش از همه چيزها، توجهم را نور شعلۀ که به ديوار اتاق نصب شده بود و دود مي داد، جلب کرد. حس کنجکاوي بچه گانه مرا واداشت که اين، چگونه چراغ است؟ آهسته از پدرم پرسيدم: آن چگونه چراغ است؟
دهقان که متوجه شده بود، رو به من کرد و گفت: حاجي زاده! (چون پدرم حاجي شده بود) اين چراغ يا شعلۀ آتش، ساخت خود ماست و آن را چراغ موشک مي گوييم.
و ادامه داد که: فليته را با روغن چرب مي کنيم و بعد روشن مي نماييم.
سپس گفت: ما نفت نداريم، گران است که چراغ رکابي روشن کنيم. البته خان ها و کساني که پول دارند، چراغ رکابي و حتا «لمپها» را به خانه هاي شان روشن مي کنند.
چند سالي که گذشت به سن 15-16، نوجواني رسيدم و به صنف هشتم ليسۀ جامي هرات بودم. موقع رخصتيهاي تابستاني بود. همراه پدرم به ولسوالي کهسان رفتم. آن موقع همه جا را گردش نمودم و چيزهايي را ديدم. از جمله گنبد بزرگ و تاريخياي را که در اول سرک ورودي به داخل ولسوالي واقع شده بود. آنچه معلومات که راجع به گنبد گفته شده از اين قرار است:
اين گنبد در دوران تيموريان هرات توسط گوهرشاد بيگم همسرشاهرخ ميرزا، عروس تيمورلنگ ساخته شده است. در اينجا مقبرۀ «جاماسب» حکيم، شاعر و فيلسوف زردشتي در 600 سال قبل از ميلاد به نام سرزمين آريانا، مي باشد. جاماسب داماد زرتشت و همسر «پورحسينا» که دختر زرتشت بود، مي باشد. جاماسب وزير «گشتاسب» است. در آن زمان که من ديدم، گنبد رو به تخريب رفته بود و هيچ مرجعي براي ترميم آن توجه نداشت.
گفته شده که نام اصلي کهسان، ابتدا «کوهسويه» بوده که يکي از عرفا به نام شاه نعمتالله ولي در آنجا زنده گي داشته و چون منطقۀ ولسوالي کهسان در ميان دو کوه واقع شده، به نام «کوه سويه» ياد مي شده و هم شاه نعمت الله ولي آن را به نام «کوه سويه» گفته و بعد اين منطقه تغيير نام يافته و به نام کهسان ياد مي گردد.
قلعۀ تاريخيی نیز در آخر ولسوالي به سمت جنوب، نزديک به درياي کهسان واقع شده بود. آن قلعه را به دقت مشاهده کردم. هشتاد درصد آن خراب شده بود و فقط دو برج آن مستحکم و بعضي قسمت هاي ديوارهاي بلند آن، شاريده بود. قرار گفتههاي مردم، يک عده به طمع به دست آوردن آثار عتيقه، هر گوشه و کنار آن را کندن کاري نموده بودند. قلعه، وسعت داشته و به اثر بي توجهي به مرور ده ها سال به خرابهاي مبدل شده است. آنچه به نظرم جالب آمد، انتخاب موقعيت آن است که به لحاظ آب و هوا، مرکزيت، منظر وسيع دريا که آن زمان آب فراوان داشته، موقعيت مرزي سمت غرب اسلام قلعه و قريه جات، دقيق بوده است.
تصور مي کنم که به دوران هجوم مغل ها، از اين قلعه ها، به هر ديار ساخته بودند که اين هم يک نمونه از آن ها مي باشد. چشمۀ بزرگ نفت «تيرپل» در آن زمان، آنچه که براي يک نوجوان مکتب، اهميت بسيار والايی داشت، سرنوشت چشمۀ بزرگ نفت «تير پل» يا پل سابق شاهراه اسلام قلعه و هرات است که اکنون توانستم بدانم که چراغ موشک مردمان فقير و زحمت کش کهسان که به ديوار اتاق خانه هاي شان نصب و روشن مي کنند، سوخت آن را از کجا تهيه مي کنند، به خود حکايتي دارد!
بر اساس گفته هاي مردمان کهن سال و با سابقه که در کهسان ونواحي آن زنده گي داشتند، چنين بوده که در حدود 70-80 سال قبل از امروز، مردمان متوجه مي شوند که زمين چهار اطراف تير پل، چرب است، پس منبع آن را جستجو مي کنند که در قسمت زير پل سابق که در بدنۀ کوه واقع شده، در مسير درياچه، آب آن مملو از چربي است. لهذا، زمين را حفر ميکنند و خاک زيرين را که بسيار چرب است، مي گيرند و فشار مي دهند و روغني که به دست مي آيد، همراه با فليته، آلوده کرده و مي پيچند و چراغ موشک ساخته خانه هاي شان را روشن مي سازند. وقتي که مشاهده مي کنند، زمين هاي اطراف به اين روغن، آلوده شده و کشت و محصولات آن ها خراب مي گردد، به حاکم عارض مي شوند که فکری در این باره بکند.
در آن زمان ولسوال کهسان براي چاره جويي به لوي ولسوالي غوريان مراجعه کرده است. يکي از سرداران به نام غلام حيدرخان، حکمران غوريان بوده و آن شخص از مردمان کهسان، کارگر «بيگار» مي گيرد و روزی چهارصدنفر، يک تعداد اراضي چهار اطراف چشمه را که روغن در آن سرايت کرده بوده، کندن کاري نموده و با خاک و خاشاک و ريگ، لگدمال مي کنند تا خوب سخت و محکم شود که روغن دیگ نتواند سرايت کند.
زمان ها گذشتند و سال ها سپري شدند، سرک جديد اسفالت شده شاهراه اسلام قلعه و هرات را ساختند و مسير قديم که از روي پل سابق، عبور و مرور مردم و موترها بوده، قطع مي گردد؛ ولي از مردم کهسان هر که مي خواسته مي توانسته از روغن چشمه استفاده کند که تا به اين آخر، از سال های 1350 به بعد استفاده از آن خود به خود قطع گرديد.
آنچه راجع به این معدن شنيدم من به صورت حضوري از بعضي مردمان کهسان شنيدم. موقعي که شناخت چشمه و سرايت چربي نفت به زمين هاي اطراف «تيرپل» به مرکز حکومت (کابل) اطلاع داده شد، که اوايل اقتدار محمد ظاهر شاه بوده، هيئتي از مرکز به همراهي متخصصان آلماني به شهر هرات آمده و از ناحيۀ چشمه ديدن به عمل آورده مواد لازم را از چشمه گرفته در بوتل هاي کلان انداخته و براي معاينات لابراتواري با خود به مرکز بردند.
قرار گفتۀ همين کهنسالان که نتيجه را شنيدند، اين چشمه بسيار گسترده و سرشار است که «مادر چشمه» ناميده شده، که در صورت استخراج، امکان خشکيدن چشمه هاي نفت ايران، عراق، ترکمنستان و مناطق وسيع چهار اطراف خواهد شد. گفته شده که آلمان به حکومت افغانستان پيشنهاد داده بود که براي استخراج نفت، در اين منطقه پايگاه، تلمبه و تصفيه خانه ساخته و مدت پنج سال نفت آن را مي برد و بعداً همراه با متخصصان آلماني و افغان، به حکومت و مردم افغانستان واگذار می کند که افغانستان با توليد آن به رشد اقتصادي، صنعتي و رفاه مردم مي رسد. اما حکومت، اين قرارداد واستخراج آن را در آن زمان مصلحت نديد و گفته است که باشد در آينده بماند تا جوانان تحصيل کردۀ افغانستان، خودشان استخراج کنند. در حالي که چنين چشمه یی در هيچ جاي دنيا ديده نشده که نفت آن از قعر زمين به روي زمين بيرون شود. بي سابقه است و به ضايع شدن ميرود.
موضع ديگري از چشمه نفت و گاز داخلي ولسوالي کهسان است که حدود 5 کيلومتري غرب، به احتمال، کهسان واقع است که بنام «محمدآباد» ياد مي گردد که جريان از اين قرار است: ابتدا بايد گفت که من در اين ولسوالي دو بار وظيفۀ معلمي را انجام دادهام. نظر به اين که منزل ما، در اول ورودي ولسوالي و نزديک به مرکز مامورين بود، اتاق هايي داشتيم که براي مامورين دولت مناسب بود که آن ها در آنجا زندهگي مي کردند. از جمله کارگران حفر چاه و يا همان «برمه کاران تخنيکي».
از سال 1353 به بعد که سروي سازي يا کشف چاه هاي نفت شروع شد، روس ها با وسايل تخنيکي فراوان در اين ولسوالي آمدند. سال 1355 خورشيدي بود که حفر چاه هاي نفت را شروع کردند. حدس مي زنم که مدت شش ماه به کشفيات و حفر چاه ادامه دادند. يک نفر برمه کار که از سمت مشرقي کشور بود، به گمان اغلب ميخانيک برمه بود و چون ريش داشت و نماز مي خواند، به نام «صوفي برمه کار» معروف شد. يک شب مرا صدا کرد و يک وزنه را برايم نشان داد که به جسامت يک کيلو گرام بود ولي در وزن خود، دو کيلو مي آمد. گفت روس ها به فکر نفت بودند که بعد از استخراج، گاز برآمد و اين وزنه هم، از همان چاه به دست آمد.
بعد از مدتي که حفريات آن ها کامل شد چاهها را بسته کرده و با تمام امکانات، دستگاه، ماشين برق وغيره، مانند يک کاروان با کانتينرهاي شان، محمد آباد را ترک کردند و به محل ديگري به نام «احمدآباد»، بين راه، شاهراه اسلام قلعه و هرات، در موقعيت چوبند دوم که از موترها، «تکس» سرک را مي گرفتند، رفتند و به شناسايي و حفريات خود ادامه دادند و زماني که چاه نفت و گاز را برمه کرده و پيدا کردند، چاه ها را بسته کرده رفتند که علايم آن تا حال موجود است.
اما روس و حکومت وقت افغانستان که به ساخت و استخراج نفت از چاه ها اقدام نکرده، حتماً بر اساس کدام دليل و مانع بوده که به تأخير افتاده است و بعدها که در هفتم ثور 1357 خورشيدي کودتاي خونين به وقوع پيوست و پسانتر در سال 1358 خورشيدي، کشور افغانستان مورد تجاوز نظامي روس ها قرار گرفت، دامنۀ نارضايتي ملت، آشوب جنگ و ناامنيها، گسترش يافت که تا امروز از پيامدهاي جنگ هاي داخلي و تنظيمي و مداخله کشورهاي همسايه، ايران و پاکستان اين چاه ها، به حال خود رها شده است و حکومت و ملت ما، فرصت نيافته اند که اقدام به استخراج نمايند. اين ثروت هنگفت و گنج عظيم نفت و گاز که در سمت غرب افغانستان (هرات) که رايگان در نصيب ملت افغانستان به طور خدادادي و طبيعي قرار دارد، آيا هنوز وقت آن نرسيده که به استخراج آن اقدام شود؟ و با کدام کشور صنعتي مانند آلمان، امريکا، فرانسه، چين، جاپان وغيره قرارداد استخراج منعقد گردد؟
آگاهان امور مي دانند که با استخراج اين منابع عظيم نفتي، کشورما از فقر اقتصادي و بيکاري، تا حدي، نجات يافته و مردم بلاکشيده، زجر ديده و آوارۀ ما، به حق مسلم مادي زنده گي خود رسيده، به ديگر کشورهاي جهان و به خصوص ايران، آواره و در بدر نشده و از اين همه تحقير و توهين نجات می يابند.
دراين جا دو سوال مورد توجه مي باشد که مسؤول این جنگ ويرانگر و دوامدار که ملت و کشورما را به تباهي کشانيده، چه کسان و چه کشورهاي جهان مي باشند که حکومت و انجينيران ما نمي توانند از اين منابع معدني و به خصوص چاه هاي نفت سرزمين پهناور هرات، اقدام به استخراج آن نمايند؟ دوم، اين که از حدود هفتاد سال گذشته که چشمۀ نفت «تيرپل» با آن سرشاري و فراواني بوده و استخراج نگرديده، آيا هنوز هم به همان سرشاري وافر خود، در قعر چشمه وجود دارد؟
از زماني که چشمۀ «تيرپل» کشف و شناخته شده بود. هفتاد سال قبل که هيچ اقدامي در جهت استخراج آن صورت نگرفته و چشمه هاي نفت کشورهاي مجاور شمالي و غرب وطن که مورد بهره برداري خود قرارداده بودند، طبيعي است که اين «مادر چشمه» فروکش کرده و به تقليل رفته باشد. به هر صورت آنچه واقع شده به گذشته تعلق داشته و اگر حالا هم هيچ اقدامي در جهت کشف ومعلوم نمودن چشمه ها و اندازه هاي آن ها نشود، اين گنج عظيم، در دل ويرانه خواهد ماند و ملت پريشان روزگار اقتصادي ما، مانند گداي خوابيده به روي گنج است که قدرت استفاده را ندارد. اگر انگيزۀ غيرت و حرکت براي مسؤولين بلند پايه و صاحب صلاحيت کشورما، حرکتی در زمینه از خود نشان دهند به زودی معلوم خواهد شد که چقدر از اين چشمه هاي نفت و گاز مايۀ اميدواري ميباشند؟ و اين آرمان به دل ها باقي نخواهد ماند که در اثر نالايقی هيچ کاری نکرده ايم.
با عرض سلام و تقدیم احترامات فائقه: دکتور عبدالناصر بهبودی هستم از ولسوالی کهسان. نویسنده محترم واقعا به جنبه های واقعی وعینی اشاره نمودند. و بنده هم درین منطقه زندگی کرده ام و همه ی این منابع خدادادی را از نزدیک نظاره گر بودم. سالها دل طلب جام جم از ما می کرد__ آنچه خود داشت زبیگانه تمنا می کرد. ما ثروتمندی هستیم که در ویرانه زندگی می کنیم.
با درود و احترام جناب داکتر صاحب بهبودی! تشکر از حسن نظر تان، موفق و کامگار باشید