شکست محاصره

نتیجه تصویری برای مجاهدین افغان

راوی و نگارنده : الحاج کاکا عبدالقدوس

Image may contain: ‎3 people, ‎‎including ‎قاری غلام محمد مصون‎‎, people standing and beard‎‎

ویرایش: ن.ک

در جریان جنگ مجاهدین با روس ها، قرارگاه ما یکی پایگاه های مهم مقاومت در قریه جات جنوبی شهر هرات بود که از سوی ماما عبدالحی رهبری می شد. تعداد زیادی از جوانان در چوکات این قرارگاه جابجا بودند . از آنجا که بسیاری از حملات مجاهدین بالای مواضع دشمن از مناطق غرب و جنوب شهر هرات صورت می گرفت،  همیشه این مناطق زیر محاصر و همچنان بمباردمان های هوایی و آتش توپحانه دشمن قرار داشت.

در آن موقع از سال ۱۳۶۳ خورشیدی نیز قریه جات جنوب شهر هرات از چند روز بدین سو در محاصر شدید تانک های و نیرو های نظامی روس و حکومت ددمنشانه وقت بود. از میان قریه ای که ما در آن مستقر بودیم، تانک ها و نفر بر های نظامی دشمن کمی آن سوتر و به فاصله چند صد متری، کاملا مشهود بود. دشمن از ترس رویارویی با مجاهدین و مواجه شدن با جنگ پارتیزانی آنهم در میان قریه جاتی که مجاهدین تمام نقاط آن را چون کف دست می شناختند، حراس  داشت. به همین خاطر صرفاً به مسدود ساختن راه های تدارکاتی و گلوگاه هایی که منتهی به ورود مجاهدین به داخل شهر می شد، بسنده کرده بود و هرزگاهی، به فیر متواتر توپخانه، می پرداخت.

آن روز نیز آفتاب به تدریج در وسط آسمان قرار گرفت و هوا لحظه به لحظه گرم تر و طاقت فرسا می شد. ما در میان قرار گاه به پاککاری اسلحه های مان مشغول بودیم که ناگاه صدای نزدیک و نزدیک تر شدن چین های تانک ها به گوش های مان خطور کرد.

لحظه ای تمام نگاه ها به هم دوخته شد و همه در تعجب محض فرو رفتند. آخر چگونه ممکن است که دشمن جرپت وارد شدن به قریه را نموده باشد.

فرمانده ماما عبدالحی به مجاهدین دستور آماده باش داد و مرا به نزد خود فرا خواند و گفت.

  • به سرعت خودت را به نزدیک تانک ها برسان و ما را در جریان موضوع قرار بده.

به سرعت مشغول محکم کردن بند های کفش خود نموده و در حالیکه سلاح کلاشینکفم را به دست راستم گرفته بودم، به سمت صدا ها در حرکت شدم. خیلی زود با گذشتن از کوچه باغ های غریه، در پشت دیواری قرار گرفتم که احساس می شد، صدا ها باید از پشت همین دیوار باشد.

به هر نحو ممکن از میان شگاف های ایجاد شده در دیوار، متوجه حضور تانک های نظامی روسی شدم که در میان زمین های ناهموار زراعتی به دنبال هم می تاختند و اینک در پشت آن دیوار، متوقف شده بودند. نگاه هم را به تمام اطراف متوجه ساختم تا در یابم که به غیر از آنها دیگر نیرویی هم است، یا خیر.

اما نه، مثل اینکه دو تانک روسی، اشتباهی و از سر مصرف زیاد نوشیدنی های الکلی، راه خود را گم کرده و و وارد قریه شده بودند.

صدای موسیقی روسی و هیجانات بلند عساکر داخل تانک، از آن مکانی که من موضع گرفته بودم، به خوبی شنیده می شد.

گویی که سر نشینان هر دو تانک بخاطر ترس از تک تیر انداز های مجاهدین، به درون تانک ها پناه برده بودند و در همان جا پشت سر هم گیلاس های شراب سر می کشیدند، به نظر می رسید، شراب، مستی فراوان به آنها داده بود.

دیگر ماندن را جایز ندانسته و فوری برای اطلاع رسانی به سایر مجاهدین در حرکت شدم. خیلی زود از میان کوچه باغ ها، خودم را به قرار گاه رسانیدم.

همه مجاهدین به محض رسیدنم، دورم حلقه زده و طالب معلومات بودند. ماما عبدالحی قبل از همه پرسید: بگو کاکا قدوس چه دیدی؟

  • دو تانک گویا بخاطر مصرف زیاد شراب، راه شان را گم کرده و وارد زمین های قریه شده اند. فکر می کنم، بین هشت تا ده سرباز روسی در درون هر دو تانک باشند.

ماما عبدالحی با شنیدن موضوع، راکت انداز را برداشت. مرمی را در نوله آن قرار داد و پشتاره مرمی های راکت انداز را به دست دیگرش گرفت و آماده حرکت شد.

– اسلحه های تان را بردارید و دنبال من و کاکا قدوس بیایید.

همه مجاهدین پشت سر ما به راه افتادند. من بخاطر آن که محل تانک های دشمن را می دانستم،  پیش تر از همه در حرکت شدم. تا آنکه به محل مورد نظر رسیدیم.

ماما عبدالحی از میان شگاف دیوار به موقعیت توقف تانک ها نگریست. سربازان روسی دیگر آن قدر مست شده بودند که از درون تانک ها بیرون زده و بالای تانک ها در عالم مستی، ساز و سرود سر می دادند.

همه در پناه همان دیواری که تانک ها در فاصله ی کم از هم متوقف شده بودند، کلاشینکف ها را مسلح کردیم، نارنجک ها را در میان مشت گرفتیم. ماما عبدالحی از پشت دیوار قد راست نمود و یکی از تانک ها را نشانه گرفت. ضامن راکت انداز کشیده شد و  با اشتیاق بسیار، یکی از تانک ها را زیر آتش راکت گرفت و آن را شکار کرد. به تعقیب او همه با فریاد الله و اکبر، آتش گشودیم. صدای رکبار ها در هم می پیچید و غوغائی برپا شد. تانک دومی نیز با فیر دومین راکت به کام آتش فرو رفت.

خیلی زود اجساد سربازان روسی در کنار تانک های مشتعل، نقش زمین شدند و وقوع این درگیری، سبب آماده باش فوری سایر نیرو ها روسی مستقر در اطراف قریه گردید. دیری نگذشت که نفیر منحوس توپ و تانک های دشمن به گوش رسیدند و مرمی های تسلیحات سبک و سنگین دشمن، بالای قریه به باریدن گرفت.

دیگر عملیات با موفقیت انجام شده بود و جای هیچ گونه تامل و توقفی وجود نداشت. واضح بود که دشمن برای بیرون کشیدن اجساد سربازان خود، با نیروی زیاد به محل حادثه خواهد شتافت و بمباردمان قریه، شدت بیشتری به خود خواهد گرفت.

همه به سرعت از محل عملیات عقب نشستیم و رهسپار تونل هایی شدیم که در نواحی پایین قریه برای ایمن ماندن از عملیات هایی هوایی دشمن، حفر نموده بودیم.

یکی پی دیگری وارد طونل ها شدیم. در میان این طونل ها، همه چیز پیشبینی شده بود. و این بخاطر آن بود که در بسیاری از مواقع، بمباردمان های هوایی و انداخت مرمی های ثقیله دشمن بالای قریه، برای ساعات و شب و روز های پیهم طول می کشید و این جا بود که اگر در میان طونل های حفر شده، آب و نان و سایر نیازمندی ها نمی بود، شاید سبب ضعف جسمی و یا حتی تلف شدن مجاهدین می گردید.

دیری نگذشت که فرماندهان روسی از غیابت سربازان شان آگاه شدند و دود برخاسته از این دو تانک زرهی، توجه آنان را به جانب ما معطوف کرد. به همین خاطر  با انواع مرمی و بمباردمان های هوایی به استقبال ما آمدند و از ناحیه شب نیز تیرهای رسامِ هم بالای سرمان، خط های سرخ ِطولانی و نورانی رسم می کردند. اوضاع خوب نبود، همه جا تحت محاصره شدید گرفته شد. ما در این گیر و دار وارد اجرای عملیات دیگری نمی شدیم ، زیرا وضعیت همه مجاهدینی که در ساحه حضور داشتند، به خطر می افتاد.

روز بعد آتش دشمن که فروکش کرد، مجاهدین از مخفیگاه ها بیرون آمدند .

بلی! حمله تلافی جویانه دشمن دفع شده بود. حمله ای که به قول همه، در اقدام به انتقام گیری از خونبارترین حمله مجاهدین بود.

درباره admin

مطلب پیشنهادی

تاجران ملی افغانستان

نگاهی به سرگذشت محمد امین خان به قلم مبین مقدمه وقتی به تاریخ تجارت افغانستان …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *