وقفی بر گذرگاه کوچک، با غنای بزرگ

یاد دهانی:  فرهنگسرای دوربین بخاطر داشتن گنجینه های ارزشمندی از آثار چاپی و مطبوعات حوزه غرب کشور، به یکی از نماد های هویتی و کلتوری ولایت هرات بدل گشته و مشتاقان و علاقمندان فراوانی را به سوی خود فرا می خواند. از اینرو در ماه گذشته در میان تعداد زیادی از بازدید کنندگان داخلی و خارجی از این فرهنگسرا،

شمس مایل از روزنامه نگاران پیشکسوت کشور که فعلاً مقیم آلمان است و در شبکه تلویزیونی دویچوله کار می کند، نیز از این مرکز فرهنگی و مطبوعاتی دیدار داشته است، و چشمدید این بزرگمرد فرهنگی را با هم می خوانیم:

وقفی بر گذرگاه کوچک، با غنای بزرگ

از در ورودى كه داخل حياط ميگردى ، در دو كنار پله هاى داخل ساختمان، كار هاى نقاشى با رنگ روغنى، خوش آمدى آغازين است و ده ها پيام نهفته در تصوير هاى كوچك نقش شده پهلوى هم .  در يكى از طبقات بالا چند اتاق به هم پيوسته با قفسه هاى مملو از كتاب و مجله و روزنامه و ده ها نشريه ى ديگر كه با وسواس و دقت پهلوى هم چيده شده اند، نظرت را جلب ميكند. دو سال قبل با مردى مؤقر و آرامى در هرات در محل كارش برخوردم، خودش را مدير مسئول مجله ى دوربين در هرات معرفى نمود. از آنچه ميگفت آگاه بود، و آنچه ميخواست هدف زندگيش ساخته بود. تا آنجا كه ديدم كريمى مرديست كه عشقش ريشه در فرهنگ آن سرزمين دارد، و دلش هراسان پاسدارى از گنجنينه ايست كه ديگران يا به آن نمي پردازند، يا بى خيال از كنارش مى گذرند. روى زمينى كه نه ميز و نه چوكى داشت، صد تا دو صد كتاب و نشريه را كنار هم چيده بود . همه منتشر شده در هرات ! شعر، ادب، فرهنگ، تاريخ، ادبيات كودك، ورزش ، سياست، مد، روانشناسى و ده ها عنوان نشريه ى ويژه ى ديگر، يكى پهلوى ديگر سخن از غناى فرهنگ نوشتارى آن سرزمين داشت.  در اتاق ديگر

ده ها نشريه تاريخى با قدمت صد ساله روى هم انبار شده بودند. جايى براى گذاشتن شان نبود.  دوسال بعد دوباره در اين بزرگ شهرم و در موزيم آثار چاپى هرات،  كريمى را ميبينم، اينبار گل لبخند رضايت ساده تر از پيش روى لبانش نقش مى بندد. ميان قفسه ها با حيرت و لذت ميگردم. خودم را در ميان تاريخ نوشته شده ى اين سرزمين مى يابم. نام قلم بدستان بزرگ زن را ميخوانم، مردان بزرگى را ميبينم كه نوشته هاي شان از صد سال بدينسو باز اينجا عرض اندام كرده اند. دوره هاى حتى با هم دشمن را ميبينم كه اينجا كنار هم آرامش يافته اند. اينجا چپى و راستى، سياه و سرخ سبز و سفيد تند رو و ميانه انديش در برابر هم چيده شده اند؛ هر يكى قصه گوى برهه ى از زمان اند و كار كرد آدميان براى بقا يا شايد هم فناى شان . اينجا صداى سخنوران اين خطه را ميشنوى، نوازش هزاران بيت شعر را با دل جان حس ميكنى، پرخاش سياست گران هنوز مو بر اندامت راست ميكند و تلاش آدم را مي بينى كه چگونه براى انسان شدن سياهى قلم را روى كاغذ كشيده است. يأس و اميد، ياران همسايه در اين قفسه ها با هم اند. هزاران صدا در اين محوطه ى كوچك با هم مى آميزد، هزاران قصه در فضاى اين خانه ى پاك سرشت با زبان بى زبانى گوياى حال اند و شارح زمان . گوش جان بايد و چشم بينا، تا ديد و شنيد كه در اين گذرگاه انديشه چه نعمتى گنجوار براى دانستن و آموختن، ساحل يافته است.  هرات خطه ى بزرگست و دامنش پر از هزار رنگ گل فرهنگ. اين گذرگاه گوچك دكان عطارى را ماند كه جوهر و عطر همه را در خود جمع كرده است. اگر دلى هست و سرى، كجاست كه اينجا مدهوش نگردد.  اينجا، مانند هر جاى ديگر اميد و هراس پهلوى هم ايستاده اند. بارى از هراسش ميگويم كه آنرا در نگاه به دور دوخته ى كريمى خواندم:  هراس بديل هاى ديگر رسانه يى كه آدم كاهل را روبروى صفحه تلويزيون ميخكوب ميكند و از خواندن باز ميدارد. هراس از بين رفتن فرهنگ خواندن و نوشتن، هراس عدم حمايت منابع رسمى از اين ميراث، هراس نبودن تضمين و حراست از اين داشته ى بزرگ، هراس بى ارزش شدن كار نوشتارى با توزيع نشرات مجانى تبليغاتى بين المللى كه كار عرق ريزى رسانه هاى محلى را در همان سطح معرفى ميكند. هراس نگهبانى اين گنجينه در دراز مدت براى نسل هاى بعد. هراس ديده نشدن و از نظر افتيدن.  اين ترس ها پشت مرا نيز لرزانيد.

شمس مايل

 

 

درباره admin

مطلب پیشنهادی

تاجران ملی افغانستان

نگاهی به سرگذشت محمد امین خان به قلم مبین مقدمه وقتی به تاریخ تجارت افغانستان …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *