شک و گمان هایی که به قتل انجامید


« به دلیل حرف‌هایی که دامادم شنیده بودم، او را به قتل رساندیم. من در آن هنگام حرف هاي آن دو را  مدرک و شاهد محكمي برای اثبات  و ارتكاب جرم خواهرم مي دانستم و هرگز چنين  ننگي را در فاميل خود قبول كرده نمي توانستم.»
(ع. ج) این را می‌گوید و سکوتی كوتاه ميان من و او برقرار می شود و در نهایت ادامه می دهد: « ما ( ش ) را سه سال قبل به مردي كهن سال كه ساكن يكي از قريه جات دور دست روستاي مان بود، در بدل چند راس مواشي گاو و گوسفند و مقداري هم پول نقد به عقد و نكاح مردي ميان سال كه صاحب يك زن ديگر نيز بود، در آورديم. خواهرم تازه شانزده ساله شده بود.» (ع. ج)  متهم به قتل خواهرش است و تنها انگیزه او از این جنایت، حرف های واهی و شایعات شنیده شده از سوي شوهر خواهر و همسر اول او بود. هرچند متهم جوان پس از جنایت در منزل اقوام مخفي شده بود و سعی کرد با وساطت بزرگان قوم، از چنگ قانون در امان بماند، اما با جديت پوليس ، اقوام (ع. ج) مجبور به تسليم دادن او به مقامات دولتي شدند.
وقوع قتل
يك روز داماد (ع. ج) طي تماسي از وي خواسته بود تا ده شان بيايد. (ع. ج) نيز براي اطلاع از موضوع، به آنجا رفته بود. شوهر ( ش ) با چهره اي افروخته و غضب آلود، از خيات او با خسر بوره اش سخن گفت و عمباق كلانش نيز با چرب زناني تمام، بر اين موضوع مهر صحه گاشتند.
حتي گفتند كه ( ش) با بزرگر آنها روابط پنهاني ايجاد نموده بود كه با برملا شدن اين موضوع، برزگر شان از ترس جان گريخته و لا درك شده است. داماد (ع. ج) گفته بود كه : ديگر تحمل ديدار ( ش ) را درخانه اش ندارد و نمي خواسته كه دستانش با خون وي آلوده شود. بنابراين سه كلوخ را انداخته و ديگر او را زن خود نمي داند.
(ع. ج) که كاملاً عصباني و به افروخته شده  بود، خودش را به درون حويلي رساند و منتظر خواهرش شد. خواهرش با سارقي كوچك و ديدگان اشك آلود كه آثار و علايم ضرب جرح و لت و كوب در سيمايش به مشاهده مي رسيد، با فرياد غضب آلود برادر، سوار پشت موتر سايكل شد و روانه به سمت تقدير ناكجا آباد خود گرديد.
(ع. ج) از شدت عصبانيت، موتر سايكل را به حدي در ميان سنگ لاخ هاي دشت مي دوانيد كه دختر بيچاره چندين بار مي خواست نقش بر زمين گردد. او كه جرئت حلقه نمودن دستانش دور كمر برادرش بخاطر محكم شدن روي موتر ساكل را نداشت، با رساندن دستانش به زين موتر سايكل، سعي در حفظ تعادل خود داشت. (ع. ج) وقتي به دل دشت رسيد، موتر سايكل را ايستاد نمود و از آن پياده شد. سپس با زور دستانش خواهر بيچاره اش را بر زمين انداخت و شروع به لت و كوب نمود. (ش) در ميان مشت و لگد هاي برادرش، فرياد مي كرد و كمك ميخواست. برار جان مرا نزن. من گناهي ندارم. آنها به تو دروغ گفتند. اما (ع. ج) كه از حرف هاي داماد و زن ديگرش، كاملاً احساسات و غضب آلود شده بود، هيچ يك از حرف هاي خواهرش را نمي شنيد. و ناگهان صدای فير مرمي تفنگچه به هوا پيچيد و فرق (ش) را از هم باز كرد. جسد (ش) نقش بر زمين شد؛ زن جوانی که به دلیل حسادت هاي زنانه گي عمباق و تحريك روز به روز شوهر پيرش، از جانب همسر اول و فرزندان او،  نه تنها كه روي خوش زنده گي در سه سال زناشويي را نديد، بلكه محكوم به قتلي شد كه توسط برادرش رقم خورد.
ساعاتي بعد، جسد توسط يكي از رهگذران آبادي كشف و خيلي زود ، صدای آرن موتر هاي پولیس به گوش رسید و نيرو هاي امنيتي به محل حادثه رسيدند. تحقیقات برای يافتن قاتل يا قاتلين و افشاء موضوع و چگونگي قتل آغاز شد. با رسيدن جسد به سرد خانه شفاخانه، بررسی ها شروع شد و داكتران طب عدلي در تحقیقات اولیه، علت مرگ را اصابت مرمي تفنگچه در ناحيه سر اعلام کردند.
ماموران پوليس  در تحقيقاتي كه از رهگذر و عده اي از اهالي آبادي نزديك به محل حادثه به عمل آوردند، در نهايت متوجه مشخصات و شناسي شوهرش شدند.
ماموران پوليس بلافاصله به سراغ شوهر مقتوله رفتند و با دستگيري اش، به تحقیق از او پرداختند. او به پولیس گفت: « ديروز بود که برادر ( ش ) به دنبالش آمد كه او را با خود به خانه اش ببرد. مثل اينكه به خاطرافعال بدش، برادر تاب نياورده و او را به قتل رسانده است.»
در ادامه تحقيقات با توجه به این که (ع. ج) از جانب دامادش متهم به قتل (ش) شده بود، ماموران پوليس به سراغ او رفتند. اما اقاربش عنوان كردند كه او بعد از رفتن نزد دامادش، تاكنون به خانه نيامده است. ماموران پوليس سعي به بازداشت پدرش نمودند كه با ممانعت و اعتراض اقوام و ساكنان قريه مواجه شدند كه در نهايت بخاطر جلو گيري از تشنج در آن زمان، از بازداشت او صرف نظر صورت گرفت.
اما پوليس براي دستگيري (ع. ج) دست از تلاش نكشيد و با مراقبت هاي غير محسوس، راه هاي رفت و آمد هاي قريه قاتل و صحبت با بزرگان قريه، سعي در دستگيري او داشتند كه در نتيجه اين كار ها، جواب داد و (ع. ج) به دست قانون سپرده شد.
(ع. ج)  ابتدا منکر جنایت شد و ادعا کرد، داماد شان خواهر او را به قتل  رسانده است.  اما پولیس در حاليكه داماد او را نيز مقصر قضيه مي دانست و متهم به ضرب و جرح و لت و كوب هاي شديد مطابق با گزارش طب عدلي بود، (ع. ج) را با يافتن نشانه هايي چون رد كفش و تاير هاي موتر سايكل، متهم به قتل مي دانست . اما تلاش آنها براي يافتن
پوليس دلایل برادر مقتول را كه سعي در گريز از قانون و كتمان حقيقت داشت، قانع کننده ندانست و با ادامه یافتن تحقیقات، مدارک زیادی علیه این مرد به دست آمد. مرد وقتی با شواهد پولیس مواجه شد، چاره ای جز اعتراف ندید و از راز جنایت، پرده برداشت و به قتل خواهرش اعتراف کرد.
(ع. ج)  که قتل خواهرش افشاء شده بود و راز جنایتيش خيلي زود برملا شده بود،  لب به اقرار گشود و دامادش را تحريك كننده قتل دانست.
« من دامادم را مرد خوبي مي دانستم. به علاوه او در زمان خواستگاري، پدرم و خانواده مرا خيلي  كمك كرد.  وقتی صحبت هاي او و زن اولش را در مورد خواهرم شنيدم، خیلی ناراحت شدم. به غيرتم برخورد وعصبی شدم و خون جلو چشمانم را گرفت. به هیچ چیز و هیچ کسی فکر نمی کردم. حتی به این فکر هم نیفتادم که درباره صحبتی که شنیده بودم، اول با پدر و خود خواهرم صحبت کنم و درستی و نادرستی آن را بفهمم. به قدری از شنیدن این موضوع ناراحت شدم که تصمیم گرفتم، (ش) را به سزای کارهایش برسانم.

من هرگز به چشم ندیدم که او چنین کارهایی را انجام داده باشد .»

(ع. ج)  سکوت کرد و سرش را پايين انداخت و پس از سکوتی طولانی ادامه داد: « آن قدر از صحبت های دامادم  عصباني شده بودم که در مسير راه تصمیم گرفتم، او را از بین ببرم و در قبري دفنش كنم. اما بعد از قتل، وحشت سراپايم را فراگرفت و قادر به زير خاك كردن او نشدم و پا به فرار گذاشتم. در خانه وقتي موضوع را به پدرم گفتم، او بعد از عصبانيت بسيار از كار اتفاق افتاده، تصميم به دفن خواهرم گرفت و با شتاب از منزل بيرون آمد . اما قبل از رسيدن او، جسد از سوي مردم و پوليس كشف شده بود و او بدون انجام كار، به منزل بازگشت.

(ع. ج) در ادامه اعترافاتش گفت: « تفنچه را داخل باغچه حويلي مخفی کردم.«

پدر (ع. ج)  نيز سرانجام در اعترافاتش گفت: « بعد از مطلع شدن از قتل دخترم ، خودم را فوراً به نزدیکی محل حادثه رساندم. آنجا كمي از قريه ما فاصله داشت و نزديك يك قبرستاني بود. به دو دلیل قصد داشتم، خودم را آنجا برسانم. اول آن که اگر دخترم  زخمي شده باشد، او را به شفاخانه برسانم  و دوم آنكه اگرکشته شده است، به قسم پنهاني دفنش كنم  تا كسي از قتل انجام شده بويي نبرد. آخر من تنها همين فرزند پسر را دارم.»

مامور موظف پوليس نیز درباره این دوسيه می گوید: « با آن که متهم اصلی ، پدر و اقارب نزديك او  سعی در کتمان واقعيت داشتند و (ع. ج) را بی گناه جلوه مي دادند، با اقدام به موقع پوليس، راز این جنایت برملا شد.»

 

 

درباره admin

مطلب پیشنهادی

رورنامه 28 عقرب سال 1398 اتفاق اسلام – هرات

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *