شاعران از قتل و اختطاف چه می گویند؟
جنگ، ناامنی، اختطاف و قتل های مسلحانه در جای جای کشور، زخمهای عمیقی در جسم و جان ساکنان این سرزمین ایجاد کرده است. عبدالخالق همایی شاعر شیوا بیان هراتی و کارمند متقاعد آژانس اطلاعاتی باختر این ولا، انزجار خود از این ستمها و خونریزیها، بویژه قتل المناک مهسا دختر شش ساله کابل توسط اختطاف گران را در شعر درخشان خود بازتاب داده است.
گفتنی است، پیش از این از عبدالخالق همایی یک مجموعه شعر با عنوان « صد غزل » منتشر شده است.
شعری برای « مهسا » دختر کابل
به اشک و آه چه جان داد دختر کابل
به دست قاتل بی رحم در بر کابل
نداشت یار و مددگار آهوی تنها
سپرد جانک شیرین به محضر کابل
به مرگ حتمیش گردن نهاد کودک زار
غریب و یکه و تنها صنوبر کابل
به باز گشتن تو جمله این دیده به راه
سفر دراز مکن ناز پرور کابل
تو رفتی در سفری کامدن نبود آن راه
دهان بسته ز جور چگر در کابل
ز لحظه ای که تو رفتی خوراک ما اشک است
تو نور دیده ربودی دل از بر کابل
تو مرغ باغ بهشتی عزیز ما « مهسا »
سپند وار چه سوزی به مجمر کابل
فدای حیله ی دستان شوم گردیدی
ز آشیانه رمیدی کبوتر کابل
صدات کاش رسیدی به گوش قبل از مرگ
نبود دیده به راه تو، مادر کابل
ز کشتنش چو خبر شد ضعیفه ی مظلوم
فغان بیهوده سر داد خواهر کابل
به انتظار پدر مرد سخت چشم به راه
گرسنه، تشنه به چنگ بد اختر کابل
گنه چه داشتی ای کودک نکرده گنه
به سیل اشک غنودی به بستر کابل
تو را گلویی بفشرد، اختطاف چی ظالم
نمود ثبت جنایت به دفتر کابل
چنان « تبسم» و « فرخنده» یا چو « رخشانه»
خرام باغ جنان کن ز منظر کابل
تو همدل علی سینا چو حور و غلمان شو
به اذن مام و پدر همچو دلبر کابل
ز مرگ طفل نگوئید پیش مادر او
خفه به دستان گرگی مزور کابل
بیا « غنی » ز غریبی شنو صدای ضعیف
تغاث قتل بگیر از جناور کابل
« همایی »! از دل « مهسا » خدا خبر دارد
شکنجه دید و شکستاند پیکر کابل
عبدالخالق همایی