وای باران باران

وای باران باران
شیشۀ پنجره را باران شست

احمد ظاهرنوشته حمیرا نگخت دستگیر زاده

با صدای احمدظاهر از مرز های سیاسی تا متن های عاطفی سفر کردیم و ناصرخسرو وار سفرنامۀ احساس و عاطفه را در رگِ دریافت و بافت روان خویش درنوشتیم. چه میخواند این عاشق دیرینه ی ترانه و ترنم؟ کدام نغمه در انحنای حنجره اش تعبیه شده بود که ریشه در جان نسل خودش پرورد واین ریشه ها تا در دونسل بعد از او دامن گسترد و چه میدانیم شاید نسل های آینده نیز به این صدا که از دهلیز های عشق عبور کرده است گوش بنهند و دل بسپارند.
احمد ظاهرهنرمند، هر چند مرز های زمانی را در هم شکسته است و فراتر از زمان خود در حرکت است و هرچند در همان زمان خود مرز های مکانی را در هم شکسته بود و فراتر از مرز های مکانی خودش چهره ی پذیرفتنی و خواستنی موسیقی بود، اما شخصیت هنری او در زمانی ویژه، در محیط ویژه و رابطه های ویژه ساخته شد و سلیقۀ هنری او را شکل داد. مجموعۀ از ارزش های حاکم زمانش ستون های محکم سقف صدایش شدند. بررسی شتاب زده و مختصر این عناصر اگر کافی نباشد مفید خواهد بود:
زمان زندگی احمد ظاهر:
احمد ظاهر ستاره ی در آسمان سالهای پر درخشش دهه های 40 و 50 است. در این سالها افغانستان دو فرهنگ شهری و روستایی شکل یافته داشت. شبکه های از دانش امروزین و تفکر های رایج در سیستم های حکومت داری و اندیشه های اجتماعی در شهر های بزرگ مردم را به سوی خویش می کشیدند. روشنفکری لغت دست آموزی بود که در مکتب ها و دانشگاه کاربرد وافر داشت. در این زمان لازمه ی روشنفکری پشت نمودن به داشته های مادی و سبک انگاشتن دستاورد های موقعیتی بود. دقیقاَ زمان او زمان دهه دیموکراسی بود زمان شکل گیری احزاب سیاسی ، زمان رنگ و رونق گرفتن بحث های سیاسی ، زمان به رخ کشیدن تفاوت های طبقاتی ، زمان موضع گرفتن در برابر نابرابری ها، زمان او زمان چاپ کتاب و مجله و روزنامه بود ، زمان وفور روزنامه ها و مجلات و کتاب های ارزشمندی بود که روزمره از ایران به افغانستان سرازیر میشدند. هرچند ما در چاپ و ترجمه کم کار بودیم اما از اندیشه های سیاسی اجتماعی گرفته تا ادبی و هنری در ترجمه فارسی، در کابل و شهر های کلان قابل دسترس بود. نسل های پیش از احمد ظاهر سنگ بنای استادگی و عصیان بودند. از آنچه آنها کمترداشتند این نسل، نسل بعد از دو جنگ جهانی و تقسیمات جهان به دو قطب، بیشتر میدانستند. او ادامه ی نسل های به آگاهی رسیده بود.
میحط زندگی احمد ظاهر:
چنان که همه میدانیم او پسر نخست وزیر افغانستان بود. آدم های دور و بر او از سواد برخوردار بودند و بحث داخل میحط او بیگمان بحث های سیاسی و اجتماعی بوده است. همان اندیشه ها را در بیرون از منزل هم از دوستانش ممی شنیده و با دوستان صاحب اندیشه و صاحب ذوق آمد و شد داشته است. شعر خواندن و آگاهی از کار و اندیشه ی شاعران از الزامات محیطی بود که او به آن تعلق داشت. برای پذیرفته شدن در آن سطح، داشته های او حتی کم بودند. این خواست و توقع میحط خود انگیزه ی آموزش و رشد فکری بود. احمد ظاهر ثمره ی میحطی از این دست است.
تابو شکنی و خود بنایی:
اینجا با همان شتاب پیشین میخواهم اشاره یی داشته باشم براین نکته که احمدظاهر پیوسته در حال شدن بود، او لبریز از توان شدن و باز یافتن خود بود. آنقدر از توانمندی های خویش مطمین بود که برای بودنش نیاز به قالب دیگری غیراز قالب از قبل تعین شده یی اجتماعی به حیث پسر صدراعظم، وابسته ی طبقه فرادست جامعه، شخص تحصیل یافته ، داشت. او این قالب را به دستان خود ساخت. او میتوانست عمری به نام پسر صدراعظم خوش بزیید و شاد بگذراند اما پشت به نام و شهرت اعتباری کرد و خود دست به بنای خلل ناپذیری زد که احمدظاهر نام داشت . برای دست یابی به این منظور دو تابو را یکجا باید می شکست و شکست.
تابوی نخست مربوط به آوازخوان شدن اوست. در فرهنگی که خوانندگی را پیشه می شمارد و آنرا مربوط طبقه ی فرو دست ، فرهنگی که خوانندگی را شرم می شمارد و وسیله ی تفنن فرادستان، خوانندگی را مسخره می پندارد و خواننده را بی ارج، اینک احمد ظاهر همان تابویی را که هنوز سنگ بودنش را محکم حفظ کرده بود همان تابوکه پیش از او داکتر صادق فطرت ناشناس شکسته بود و خوانندگی را معادل آگاهی وفهم معنی کرده بود، باردیگر آن باور سنگ شده را فرهادوار به تیشه زد و فروافگند.
تابوی دوم تابوی قدرت و موقف بلند سیاسی – دولتی بود که پدر او از آن برخوردار بود. در چنین حالات معمولاَ افراد خانواده برای حفظ عزت و آبروی رسمی مقام از دنیای خویش دوری می گزینند تا مباد خسی به دامن شهرت آن مقام بنشیند، در این مقام حتی اگر احمد ظاهر معلم میشد به چشم سنت و عنعنعه نا شایست بود که پسر صدراعظم کشور معلم مکتب شده باشد. اما او گام بلندی بر میدارد و از وادی دنیای اعتبار به قله ی نام و نشان دگرگونه صعود میکند . او به مقامی دل می بندد تا در دل همه خانه کند و چنین میشود.
رابطه های احمد ظاهر:
این بخش را موثر ترین بخش در ساختن احمدظاهری که امروز می شناسیم میدانم. او را به قول بیدل “ذوق رسا”یش به بهترین های عرصه ادب و سخن و هنر پیوند داد.
او از پی اندیشوران و سخنوران آمد و صدای عصر خود را شنید. کار او خوانندگی برای تففن نبود کاراو همیشه متفاوت بود و باانرژی، و همیشه صدایش رخ به سویی داشت. گاه از عشق و ترس ازجدایی وفراق خواند اما نه کلیشه ومکرر بلکه تازه و ابتکاری و گاه از نابرابری ها خواند با جستجوی سختگیرانه در دیوان شاعران کلاسیک و معاصر،اگر از خلیلی خواند همان دادخواهی را فریاد شد. اگر از فروغ خواند باور های خرافاتی راداد زد. خیلی ها میگویند احمدظاهر شعر های زنانه ی فروغ را نباید میخواند، من میگویم چه خوب شد که خواند او خواند که :
از جسم خویش خسته و بیزارم
گفتن از فرهنگی که درآن همه چیز دور یک جسم می چرخد و انسان درون آن جسم را نیاز ها، تمایلات، تفکر واندیشه های بلند انسانی آن جسم را در یک دید جسم باور و جنس باور نادیده میگذارد و می گذرد نیاز است. تنها این نبود هم او بود که خواند :
سبزه می پژمرد از بی آبی
اوبود که خواند اگر بهار بیاید ترانه ها خواهم خواند

شاعران و احمد ظاهر
من در یک شمارش تقریبی از روی یک سایت انترنیتی 50 شاعر را حساب کردم که احمد ظاهر از هریک آنها غزلی و چند بیتی برگزیده و خوانده است. او با شاعران هم روزگارش آمد ورفت صمیمانه یی داشت. آنها او را در گزینش شعر و تلفظ دقیق واژه ها یاری میرساندند. نه تنها دیوان های شعر کلاسیک و معاصر که او خود نیز ترانه هایی می نوشت و از ترانه سرایان معاصر هم شعر و تصنیف می گرفت و میخواند در این میان میتوان از روان شاد رفیق یحیایی ، استاد لطیف ناظمی، جناب عبدالله شادان، جناب ناصر طهوری نام برد که از این میان برای کمپوز هایش از شعر های آقای لطیف ناظمی وآقای ناصر طهوری بیشتر استفاده کرده است.وقتی به آهنگ هایش و تنوع متن های آهنگ های نگاه کنیم به حقیقت دیگری دست می یابیم و آن دید باز و گسترده ی جوانیست که درکی ژرف و دریافت جدی از باید های روزگارش دارد. اینجا فرصت اجازه ی ارائه مثال ندارم. اما نگاهی به البوم های او گواهی این تنوع در دید اوست.
نوآوری ها و سنت گریزی ها:
احمدظاهر در اوازخوان شدن سنتی را شکست و از آن عبور کرد اما ادامه آن سنت گریزی کنسرت های او بود که او نه تنها آواز میخواند بلکه با حرکات شاد وآزاد همه را به رقصیدن وامیداشت. کنسرت کمترآوازخوانی پیش از او چنین جوانان را به سوی تالار کشانده و پیش از روز موعود تکت هایش تمام شده و حتی بازار سیاه شده است. این به خاطری بود که او در ستیژ یکی از صد ها نفرشرکت کننده در جشن بود. با همه بود و همه با او بودند.
نوآوری در شعر:
شعر وای باران باران را که در سرنامه آورده ام منظومه بلندیست از حمید مصدق، که در اوازن نیمایی سروده شده، برای توضیح به دوستانی شاعر نیستند باید بگویم که در اوازان نیمایی بند های شعر (مصراع ها) با هم مساوی نیستند.اما موسیقی ما که رنگ گرفته از موسیقی هند است در یک تون خاص که برابر بودن انتره و آستایی باشد شکل می پذیرد. آوردن شعر نیمایی در قالب کمپوز های به سبک هندی هنر میخواهد و استادی که خوشبختانه کمپوزیتور های ما توانسته اند آهنگ های خیلی زیبایی بر این گونه شعر ها بسازند نمونه اش ، دختر و خزان از فروغ فرخزاد به صدای روانشاد زلاند، تو در چشم من همچو موجی به صدای روانشاد رحیم جهانی و…
وای باران باران از حمید مصدق دراین آهنگ احمد ظاهر. در این آهنگ چندسطر یا مصراع از آن منظومه ی بلند بر چیده است. با همان کوتاهی و بلندی مصراع ها، مفهومی را در محور عمودی کلام گنجانده است و خیلی انرژیک و پر تحرک اجرا کرده است. او این تغییرات را در شعر های شاعران دیگر هم وارد کرده است مثلا جایی نیم بیتی از خود افزوده است و مثل ترجیع بند به تکرار میخواند آستایی از خود اوست و انتره ها از شاعر.
تلفیق ساز ها و سبک های مختلف:
او با موسیقی هندی، ایرانی و غربی به گونه ی مشهود آشناست.برای کاپی هندی بهترین شعر ها را یا از دوستان شاعرش میخواهد ویا از دیوان های شاعران قدیم و جدید می جوید، می یابد و میخواند. آهنگ های ایرانی را که بر میگزیند می کوشد تا لهجه تهرانی را به لهجه ی کابلی تبدیل کند و کمی متفاوت بخواند. اما در آهنگ های غربی گاه از شعر منثور استفاده میکند، گاه از شعر های نیمایی.
او در تمام این مدت از تلفیق ساز ها غافل نیست. ترکیب صدا های متفاوت ساز یکی از ویژه گی های سبک اوست. صدای کلرنت که جاز را به یاد آدم میاورد در بیشتر آهنگ هایش بلند است. نوای اکوردیون که آهنگ های محلی روسی را تداعی میکند و صدای جاز که با تبله در هم میامیزد نشان از توان او در تلفیق صدا ها دارد.
او پنجره ی رو به موسیقی جهان است. با اونگاه مان به جهان پر پهنای موسیقی باز شد. او هیچ گاه موسیقی داخل وطن را نفی نکرد بلکه به آن پرداخت و به موسیقی جهان تاجای که ممکن و مقدور بود اندیشید وتا جایی که عمر مهلتش داد پل رابطه ی شد بین شنونده و شعر خوب ، موسیقی آراسته و کمپوز عالی با اجرای بی عیب و نوآوری های پذیرفتنی ودلنشین.
در پایان شاید بد نباشد بگویم تا جایی که از دوستانش شنیده ام او با دوستانش پیوسته محفل موسیقی داشت. یعنی پیوسته میخواند وپیوسته به آهنگ های تازه می اندیشید.

درباره admin

مطلب پیشنهادی

تاجران ملی افغانستان

نگاهی به سرگذشت محمد امین خان به قلم مبین مقدمه وقتی به تاریخ تجارت افغانستان …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *