درگذشت نور احمد رجا دیپلومات و نویسنده دردمند وطن در دیار غربت د

Image may contain: 1 person, beard and outdoor

با دریغ و تاسف اطلاع یافتیم که محترم نور احمد رجا دیپلومات و نویسنده دردمند وطن در دیار غربت در کشور تاجیکستان به رحمت حق پیوست. رجا دیپلوماتی ورزیده و نویسنده توانا بود که در مسایل سیاسی، اجتماعی و فرهنگی قلم می زد.

رسا متولد آواخر دهه سی خورشیدی در ولایت هرات بوذ و طی این سال ها در کشور تاجیکستان زندگی اختیار نموده بود.

سید محمد خیر خواه والی اسبق هرات در فیسبوکش نوشته است:

مرحوم نوراحمد رجاء را از زمانیکه در مدرسه فخرالمدارس هرات درس میخواند میشناختم مرد مبارز شجاع سخت کوش پر عاطفه مهربان مهمان دوست و باوفای بود دردوران جهاد ومبارزه در هرات ازجمله پیشکسوتان ویار دیرین شهید ملا مردان ‌شهید معلم عبد العلی شهید وسارنوال عبد السلام حیدری شهید وجوانان دیگری که اکثرا شهید شدند بود در دوران مهاجرت مصروف امور فرهنگی بخصوص کار نشر وچاپ نشریات جهادی وآثار فرهنگی بود بعد از‌پیروزی جهاد باز درسفارت افغانستان در تاجیکستان بعنوان دیپلومات مصروف خدمت گذاری گردید ولی نسبت بشرایط سخت زندگی بعد از ختم وظیفه بکشور خود برگشته نتوانست ولی بعنوان یک نویسنده توانا ودلسوز همیشه باقلم رسای خود مصروف خدمتگذاری بمردم ومیهن خود بود ولی متاسفانه به اساس اطلاعت واصله در روز اول سال میلادی مطابق یازدهم ماه جدی سال جاری جان به جان آفرین سپرده روحش شاد و جنت النعیم الهی جایگاهش باد

همچنان محمد الله افضلی نیز در فیسبوکش در مورد مرحوم رسا چنین نوشته است:

مرد مرادی نه همانا که مرد
مرگ چنان خواجه نه کاریست خرد
کاه نبود آن که به بادی پرید
آب نبود آن که به سر ما فسرد
باورش سخت است شنیدن مردن کسی که همگان را برای زنده ماندن نسخه می‌داد.
خودش همه‌گونه رفتن را قبول داشت جز رفتن ناگهانی (سکته قلبی).
نور احمد رجا کسی که تنش را بیشتر از سازش بکار می‌بست و مرگی این‌چنینی لازمه اش سرسختی و یک‌دندگی بود. او هیچ وقت دنده عوض نکرد و دوست داشت تا مقصد با یک دنده برود. او عیار پیشه و در اصل کاکه بود. از همان کاکه های پای‌حصار هرات و تا آخر چنین بود. گهگاهی به رسم روزگار روی این خط و روی آن خط قرار می‌گرفت. خط اصلیش مردانگی و جوانمردی بود. او ناخواسته به دام سیاست افتاده بود که انعطاف لازمهٔ آنست و او نمی‌توانست انعطاف کند. می‌توانست از همه چیز بگذرد که ده‌ها بار گذشت؛ ولی کوتاه آمدن را ریاکاری و فرومایگی می‌دانست.
کسی که یک تنه به جنگ روزگار می‌رفت. کسی که برای خودش هم درد بود و هم درمان. خود به آسانی درد می‌خرید و خود به زحمت درمانش می‌کرد؛ اما حاضر نبود بگوید اشتباه کردم. افسوس می‌خورم که در این اواخر میانه دوستی سی ساله ام با او بر سر همین یکدنگی اش خوب نبود. نمی‌دانستم که می‌رود ور نه می‌رفتم و می‌گفتم که تو همچنان یک‌دنده باش. من معذرت می‌خواهم. فکر کردم حتمن او را می‌بینم و منتظر بودم تا کمی بینش و گویش و کنشش تغییر کند. حیف شد. دلم خیلی احساس سنگینی دارد. کاش می‌رفتم و به حرف‌هایش گوش می‌دادم. شاید سبک‌تر می‌شد و شاید نمی‌رفت.

درباره admin

مطلب پیشنهادی

کتاب « مسجد جامع بزرگ دارالنصره هرات باستانی » رونمایی شد

یکی از آثار ارزشمندی که طی روز های اخیر در هرات رونمایی شد، چاپ سوم …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *